دوستانه
-اما اعجاز ما همین است ما عشق را به مدرسه بردیم در امتداد راهرویی کوتاه درآن کتابخانه ی کوچک تا باز این کتاب قدیمی را که از کتابخانه امانت گرفته ایم یعنی همین کتاب اشارات را باهم یکی دو لحظه بخوانیم ...... ما بی صدا مطالعه می کردیم اما کتاب را که ورق می زدیم تنها گاهی به هم نگاهی...... ناگاه انگشتهای هیس مارا از هر طرف نشانه گرفتند انگار غوغای چشم های من و تو سکوت را درآن کتابخانه رعایت نکرده بود!
نوشته شده در چهارشنبه 89/5/13ساعت
11:39 عصر توسط علی جون نظرات ( ) | |
قالب وبلاگ : قالب وبلاگ |